آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

آرنیکای مامان وبابا

مادر........................

مادر که میشی دیگه نمیفهمی خواب عمیق و کامل شب یعنی چی وقتی بارداری که خوب اوایل حالتهای بد بارداری و بعد هم سنگینی و استرس اینکه رو شکم نخوابم، وقتی نی نی خیلی کوچیکه شیر میخواهد و باید جاشو عوض کنی در چند نوبت، وقتی بزرگتر میشه و اتاقش رو جدا میکنی از استرس مادرانه شبی چند بار باید سر بزنی که مطمئن بشی و دلت آروم بگیره که بچه سر جاشه و کسی نیومده نصف شب اونو از تو تختش ببره، یا اینکه  همش پتو رو میندازه این طرف اون طرف که باید بری صافش کنی که سرما نخوره  مادر که میشی دیگه نمی دونی خوابیدن تا هر وقت که دلت میخواهد یعنی چی چون نی نی بیدار میشه و دوباره شیر میخواهد و باید تر و خشک بشه. بعد هم صبحانه میخواهد و .........
29 شهريور 1391

روزت مبارک عسلکم....

عشق مامان روزت مبارک عزیزم نازنین مامان دیگه خیلی خانوم شدی ... از یک هفته دیگه وارد مرحله جدید از زندگیت میشیم و مامانی باید برای شما فرنی درست کنه ... گل من تازگی ها اسباب بازی هاتو از روی زمین بلند میکنی و یک راست میبری دم دهنت ... وقتی بابایی رو میبینی کلی ذوق میکنی و میخندی ... دیروز روز دختر بود مامان اختر و خاله شیرین اومدن خونمون ... آخه ما فقط شما دوتا دخترا تو خونه داریم !! بابایی هم براتون کادو گرفته بود ....یه پیراهن زیبا که وقتی تنت کردم مثل عروس ها شده بودی ... عشق من تمام زندگی من و بابایی شما هستی ... اینم از عکس های دیشب الاهی من قربون خنده های خوشگلت بشم... عروسکم عاشقتم   ...
29 شهريور 1391

یه اتفاق خوب

سلام عسلکم ببخشید تو این مدت خیلی سرمون شلوغ بود مامانی نتونست برات چیزی بنویسه دختر گلم!!!20 روز که خونه مامان اخترینا بودیم بعد هم عمو یزدانینا اومدن ... شرمندتم عزیزم!!! روز 6 شهریور 91 بود ... مامان مشغول کارهاش بود که اومد به دخترش سر بزنه که یهو دخترش با یه خنده شیرین خستگی رو از تن مامانی به در کرد توی اون خنده قشنگ مامان یه مروادیدی دید که برقش تو چشماش افتاد!!! هورااااااااااااااااااا دخترم دندون دار شده بود!!!!!!!!!!!! از خوشحالی سر از پا نمیشناختم...زود به همه زنگ زدم و خبر دادم...دختر گلم روز تولد 5 ماهگیش دندون در آورده بود .... الاهی مامان فدات بشه خونه مامان اخترینا که بودیم خیلی بیتابی میکردی ولی من فکر نمی کرد...
19 شهريور 1391

شیرین کاری.....

آرنیکای مامان دیشب کلی شیرین کاری کردی عزیز دلم ... من و بابایی هم زود ازت عکس گرفتیم... دخترم این روزها خیلی بی تاب شدی به خاطره دندونای نارنینته ... عشقم دیرور تو سن 5 ماه 12 روز بعد از غلت زدن خودت برگشتی و وقتی دمر بودی روری پاهات و دست های کوچولوت بلند میشدی! من وبابایی کلی خوشحالیم برای بدست آوردن این مهارت ها! اینم عکس هاش: اولین برگشتن بدون کمک مامان اولین باری آرنیکا شصتشو پیدا کرد!!!!   ...
18 شهريور 1391
1